و در بیان این مذهب شرط آن است که نخست حقیقت رضا اثبات کنیم و اقسام آن فرو نهیم، آنگاه حقیقت حال و مقام و فرق میان هر دو بیاریم، ان شاء الله، عز و جل.
اما بدان که کتاب و سنت به ذکر رضا ناطق است و امت بر آن مجتمع اند؛ لقوله، تعالی: «رضی الله عنهم و رضوا عنه (۱۱۹/المائده)»؛ و قوله، تعالی: «لقد رضی الله عن المومنین اذ یبعایعونک تحت الشجرة (۱۸/الفتح)»، و قوله، علیه السلام: «ذاق طعْم الإیمان منْ قدْ رضی بالله ربا.»
و رضا بر دو گونه باشد: یکی رضای خداوند از بنده، و دیگر رضای بنده از خداوند، تعالی و تقدس. اما حقیقت رضای خداوند عز و جل ارادت ثواب و نعمت و کرامت بنده باشد و حقیقت رضای بنده اقامت بر فرمان های وی و گردن نهادن مر احکام وی را. پس رضای خداوند تعالی مقدم است بر رضای بنده؛ که تا توفیق وی جل جلاله نباشد، بنده مر حکم ورا گردن ننهد و بر مراد وی تعالی و تقدس اقامت نکند؛ از آن که رضای بنده مقرون به رضای خداوند استعز و جل و قیامش بدان است. و در جمله رضای بنده استوای دل وی باشد بر دو طرف قضا: اما منع، و اما عطا و استقامت سرش بر نظارۀ احوال: اما جلال و اما جمال؛ چنان که اگر به منع واقف شود و یا به عطا سابق شود به نزدیک رضای وی متساوی باشد و اگر به آتش هیبت و جلال حق بسوزد و یا به نور لطف و جمال وی بفروزد، سوختن و فروختن به نزدیک دلش یکسان شود؛ از آن چه وی را شاهد، حق است و آن چه ازوی بود وی را همه نیکو بود، اگر به قضای وی رضا دارد.
و از امیرالمومنین حسین بن علی رضی الله عنه، و کرم وجهه پرسیدند از قول بوذر غفاری رضی الله عنه که گفت: «الفقْر إلی أحب من الغنی و السقْم أحب من الصحة.» فقال: «رحم الله أباذر، أما أنا فأقول: من أشْرف علی حسْن اخْتیار الله لمْ یتمن إلا ما اخْتار الله له.»
:«درویشی به نزدیک من دوست تر از توانگری و بیماری دوست تر از تندرستی.» حسین رضی الله عنه گفت: «رحمت خدای بر بوذر باد، اما من گویم: هرکه را بر حسن اختیار خدای اشراف افتد هیچ تمنا نکند؛ به جز آن که حق تعالی وی را اختیار کرده باشد.»
و چون بنده اختیار حق بدید و از اختیار خود اعراض کرد، از همه اندوهان برست و این اندر غیبت درست نیاید؛ که این را حضور باید؛ «لأن الرضا للْأحزان نافیة و للغفْلة معافیة.» رضا مرد را از اندوهان برهاند و از چنگ غفلت برباید و اندیشۀ غیر از دل بزداید و از بند مشقت ها آزاد گرداند؛ که رضا را صفت رهانیدن است. اما حقیقت معاملات رضا بسنده کاری بنده باشد به علم خداوند عز و جل و اعتقاد وی که خداوند تعالی در همه احوال بدون بیناست، و اهل این بر چهار قسمت اند:
گروهی آنان که از حق تعالی راضی اند به عطا و آن معرفت است.
و گروهی آنان که راضی اند به نعما، و آن دنیاست.
و گروهی آنان که راضی اند به بلا، و آن محن گوناگون است.
و گروهی آنان که راضی اند به اصطفا، و آن محبت است.
پس آن که از معطی به عطا نگرد آن را به جان قبول کند و چون قبول کرد کلفت و مشقت از دل زایل شود، و آن که از عطا به معطی نگرد به عطا باز ماند و بتکلف راه رضا رود و اندر تکلف جمله رنج و مشقت بود. و معرفت آنگاه حقیقت بود که بنده مکاشف بود اندر حق معرفت، چون معرفت ورا حبس و حجاب باشد آن معرفت نکرت بود وآن نعمت نقمت و آن عطا غطا.
و باز آنکه به دنیا از وی راضی شود، وی اندر هلاک و خسران بود و آن رضای وی بجمله نیران بود؛ از آن چه دنیا، بأسْرها، بدان نیرزد که دوستی خاطر بر آن گمارد و یا هیچ گونه اندوه آن بر دلش گذر کند، و نعمت آن نعمت بود که به منعم دلیل بود، چون از منعم حجاب باشد آن نعمت بلا بود.
و باز آن که به بلا ازوی راضی باشد، آن بود که اندر بلا مبلی بیند و مشقت آن به مشاهدت مبلی بتواند کشید و رنج آن به مسرت مشاهدت دوست به رنج ندارد و باز آن که به اصطفای وی راضی باشد، آن محبان وی اند که اندر رضا و سخط هستی ایشان عاریت بود و منازل دل های ایشان به جز حضرت تنزیه نباشد و سراپردۀ اسرار ایشان جز در روضۀ انس نه. حاضرانی باشند غایب، وحشیانی عرشی، جسمیانی روحانی، موحدان ربانی، دل از دنیا گسسته و از بند مقامات جسته و سر از مکونات گسسته و مر دوستی را میان در بسته؛ کما قال الله تعالی: «لایمْلکون لأنفسهم ضرا و لانفْعا و لایمْلکون موْتا ولاحیوة ولانشورا (۳/فرقان).»
پس رضا به غیر، خسران بود ورضا بدو رضوان؛ از آن چه رضا بدو ملکی صریح و بدایت عافیت بود. قال النبی، علیه السلام: «منْ لمْ یرْض بالله و بقضائه شغل قلْبه و تعب بدنه. آن که بدو و قضای وی راضی نباشد دلش مشغول بود به اسباب نصیب خود و تنش رنجه به طلب آن.» والله اعلم.